فصل فرسودن

ساخت وبلاگ
هرگز دیوارها اینقدر به من نزدیک نبوده انداین انفرادی نیستاین خود منم صدف زندان مروارید نیستو پیله زندان کرم این پناهگاه امن روزی ترک خواهد شدهرگز دیوارها اینقدر به من نزدیک نبوده اندبی هیچ در و بی هیچ روزنیاز کجا باید شکست؟از کجا باید شکفت؟از کجا باید سوزاند این حصار خفقان را؟تا پروانه شدن چند رنگ کم است؟چند بال نازک آتش دوستچند جرأت بیدار شده در آینه؟چند شمع و چند جان نسوخته؟هرگز دیوارها اینقدر به من نزدیک نبوده اند؟دیوارها فشرده شده اند یا من منبسط؟رسیده وقت شکفتن؟ فصل فرسودن...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 19:20

شعری قدیمی که فکر می کنم حداقل مربوط به 10 سال قبل باشه و به طور اتفاقی متوجه شدم توی آرشیو نوشته هام جامونده و منتشرش نکردم.در جاده سرمازده ایکه قطر یخ اندوه از دور بازوی رستم بیشتر استیخ کرده است جای خالی چیزی روی شانه هایمراستی حرکت با این بی وزنیروی خطوطی که از دست های نبودنت به جاده میریزدعجب فکر سردیست!که مغز هر قدمم می لرزدو پای تردید مثل استلاگمیت های هزار ساله در کشمکش ِعبوری منجمد ...از صمیم استخوان پرسشی را تیر می کشدحالا چگونه تا فتح لذت طولانی پایانقدم های مانده ام را بکشم ؟!! فصل فرسودن...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1402 ساعت: 14:00

ماییم و مسیری که تهش ناپیدا با سرعت هر چه بیشتر تا فردا چون خاطره غریبه ای خواهیم شد در عصر عجیب هوش مصنوعی ها فصل فرسودن...
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 30 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 16:28

پارسال همین موقع، یک نصفه کافی بود امسال یک عدد کامل هم کم است کاش می شد، با عشق خوابید به جای دیازپام هر چه بیشتر، بهتر فصل فرسودن...
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 59 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:02

نامت اسم رمز شد و گیسویت پرچمای زن!ای قدرت اسیر در همیشه تاریخای خفته خو گرفته به بندای جلوه گاه زایش و پیدایشای دلنواز زندگی سازای سوخته در سکوت و فرسوده از سازشاینک غریو قیام ات به گوش جهان خوش استنامت اسم رمز شدهو گیسویت پرچمبیداریت چه با شکوه و آزادی ات چه مبارک است***به یاد مرحوم مهسا امینی و در همبستگی با تمام زنان آزاده و آزادیخواهی که این روزها در همه جای ایران به مطالبه حقوق از دست رفته خود از جمله حق انتخاب پوشش دلخواه برخاسته اند. فصل فرسودن...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 102 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:02

مَرد، زندگی، درد هر روز مُرد و زندگی کرد خندید فصل فرسودن...
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 65 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 17:02

کم کم دارم فراموشت می کنمبه یاد مبهمی تبدیل شده ای در اعماق ذهن و ضمیرمدکترم گفته برایم خوب نیستیباید دور شوم از همه یادهاتاز همه خیابان هایی که ریتم تند قدم های تو را دارندهمه کافه هایی که عطر نسکافه ای تنت را سر کشیده انددرخت هایی که ممکن است به سایه شان تکیه داده باشیعابربانک هایی که به تو دل داده انداتوبوسی که از کنارت گذشته استپنجره ای که پلک از تو برنداشتآینه ای که قاب قامتت بودگلدانی که عشق تو را در خود کاشتآسمانی که برای تو آبی تر بودآه ه ه ه دکتر جانمن و یک شهر دل کندنمن و یک دنیا فراموشیمردن آسان تر نیست؟#دکترم گفته باید بیشتر بخوابمو قرص هایی که لالایی خوان هر شبم شده اندباز خواب تو را به چشمانم می آورنددروغ گفتم؛قرار بود کم کم فراموشت کنمقرار بود به یاد مبهمی تبدیل شوی در اعماق ذهن و ضمیرماما همه چیز می گویندهنوز هستیپررنگ و تازهو دکترم نمی داند، تو چقدر برایم خوبی فصل فرسودن...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 7:27

رها هستی و در قلبت بهار عشق بیدار استرها هستی و نا آگاه از حالی که من دارمخیالت لحظه ای حتی،                        به سمت باغ خشک من نمی آیدولی من در خیال خود همیشه با تو همراهمهمیشه گفتگوها دارم از حالمهمیشه تا بیایی، جاده ها را چشم در راهمو می دانم که گمراهمو می می دانم که در این مزرع بی حاصلی                                              بذر امید و آرزو هرگز نمی گیردو می دانم که دستان نیازم را نمی بینیزبان التماسم را نمی فهمینگاهم را نمی خوانیولی این دلخوشی ساده را از خود نمی گیرم                                        که بنویسم برایت حال خود را در ضمیر ناخودآگاه سکوتم                                        در عبور بی محابای خیالم از حریم بسته ی امنی که در آن                                        بی خبر از انجماد بند بند تار و پودم، گرم و سرمستانه می خندیو می خواهم بگوم با تو همواره                دلم را در هوای سرد یک صبح زمستانی               که در قندیل تنهایی خود سر را فرو برده              فصل فرسودن...ادامه مطلب
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 7:27

کاش تنهامان، تن پوش هم می شد من تنهایی ات را در می آوردم تو تن مرا می پوشیدی فصل فرسودن...
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 7:27

کدامیک دروغ می گویند؟

آینه 

یا شناسنامه؟

یا طنین بی رمق قلبی 

که پیرتر از هر دو

نُت های ناکامی را 

با آوازی محزون به تحریر درمی آورد؟

تقویم و این ارقام پوچ

شناسنامه و آن هم نا آشنایی

و تونل زمانی که گویی آینه را در آغوش گرفته

چشم در چشم شبهی مبهوت

از لحظه های بی رحم سریع

که از روی خود عبور می کنند

غریبه ای ناباور را به نظاره نشسته اند

با هزار ترانه نسروده و آوازهای فروخورده در گلو

فصل فرسودن...
ما را در سایت فصل فرسودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaeranegi بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 18 فروردين 1399 ساعت: 21:11